غریب وطن
12 اردیبهشت 1395 توسط سيده مليحه موسويان
عزیز فاطمه فرزند مصطفی حسنم
امام عالمم اما غریب در وطنم
بعد از علی که کسی مثل او ستم نکشید
ستم کشیده ترین رهبر زمانه منم
هزار بحر غم و غصه داشتم در دل
که گشت خون و برون ریخت از دهنم
کجا روم به که گویم که یار در خانه
فکنده شعله جفا به جان و تنم
به جای گل که گذارند بر جنازه من
رسیده چوبه ی هفتاد تیر بر بدنم
نصیب من همه این بود در تمامی عمر
که بین جمع بسوزم چو شمع و دم نزنم
اگر چه نیست چراغی به تربتم روشن
به بزم اهل محبّت چراغ انجمنم
به یاد غربت و مظلومیم پیمبر گفت
که ماهیان همه گریند در غم حسنم