تو بی وسیله هم بلدی معجزه کنی دست تو را به لطف عصا احتیاج نیست بوی طعام سفره خودش می کشد مرا تا خانه تو راهنما احتیاج نیست خواهش نکرده اهل کرم لطف می کنند اینجا به التماس گدا احتیاج نیست وقتی نداشت مادر تو سنگ قبر هم دیگر تو را به صحن و سرا احتیاج نیست بیشتر »
پا به پای غم من پسر شد و حرف نزد داغ دید از من و تبخسر شد و حرف نزد شب به شب منتظرم بود و دلش پر آشوب شب به شب آمدنم دیر شد و حرف نزد غصه میخورد که من حال خرابی دارم از همین غصه ی من سیر شد و حرف نزد وای از آن لحظه که حرفم دل او را سوزاند خیس شد چمش… بیشتر »